بعد از تو "زنده مانی" میکنیم نه "زندگانی"...
چهارسال گذشت...ولی نه در باورم میگنجد، نه از خیالم میرود...
خیییییییلی دلتنگ مهربونیاتم...
برای شادی روح خواهرم یه فاتحه تمنا دارم
چهارسال گذشت...ولی نه در باورم میگنجد، نه از خیالم میرود...
خیییییییلی دلتنگ مهربونیاتم...
برای شادی روح خواهرم یه فاتحه تمنا دارم
بنام معلم مهربان مهر...
بنام صدای گامهای بلند و پر صلابتی که دیگر میان کوچه های مهر طنین انداز نمی شود...
معلمم...معصومم...مهربانم:
مهر می آید و تو دوباره نیستی...
کلاس و درس و مدرسه و دانش آموزانت دلتنگ...
صدای کفشهایت...
گامهای زیبایت...
همه منتظر آمدنت...
فداااای مهربونیاااات،مهر امسال هم بی مهر تو شروع شد...
کاااااااااااااااااااش.....
تنها آرزوم دوباره کنار هم بودنمون شده...
آرزوی محااااااال
خییییییییییییییلی زود تنهامون گذاشتید
الهی قربون آرزوهای قشنگت برم
چند وقتی میشه که یکی از خواستنیای دل قشنگت رو همه دیدن جزء تو
فافا امسال بیش دبستانی میره
اونم خیلی دلتنگته ولی مثه خودت صبوره
از وقتی ندیدتت حتی یک بار به زبون نیاورده که مامان گلم کجاست
ولی با نگاه سنگینش هر بار تمام دنیارو رو سرمون خراب میکنه
الهی قربونت برم فافا خیلی بزرگ شده،مثه خودت خانوم شده،ماه شده
عزیز دلم فافا که حرفی نمیزنه گله ای نمیکنه از نبودنت،تو هر شب به خوابش بیا
نذار چهره ی قشنگت رو با سکوتش فراموش کنه
به خواب منم بیا
دلم خیلی برات تنگ شده
خیلی خیلی خیلی.....
می نگرم...
این همان تنفس مصنوعیست....
لحظه ی خدافظی به سینه ام فشردمت
اشک چشام جاری شد،دست خدا سپردمت
چه خوش خیال است نگاهم
وقتی که لحظه به لحظه هایم را مرور می کند
سکوتی در نگاه،
بغضی در صدا
و اشکی بر گونه ها
و خیالی که
خیس باران خیال می شود . . .
بی تو سخت می گذرد...
حرفم را پس می گیرم
بی تو انگار اصلا نمی گذارد...!!
خوب نگاش کن
به تمام جزییاتش
به لبخند بین حرفاش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش
به چشمهایش خیره شو
دست هایش را به حافظه بسپار
گاهی....
آدم ها
آنقدر سریع می روند
که حسرت یک نگاه سرسری را هم،
به دلت می گذارند.
هنوزم آرزوی من شنیدن صداته
دیدن روی ماهته
دلم ی عالمه تنگته.....
من بازنده ی یک قصه هستم...
همان یکی که هرگز نبود!!!
صدای پای تو که می روی و
صدای پای مرگ که می آید...
دیگر چیزی را نمی شنوم.
ميخواهمت...
ولي...
دوري...
خيلي خيلي دوري...
نه دستم به دستانت مي رسد
نه چشمانم به نگاهت...
به خاطرش لگد به شكم مادرمان مي زديم...
.
.
.
نخواستيم...
هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره....
کاشکی.........
اگر خودت بودي
چه غوغايي مي كردي.....
اگر نميخواست برگردد،
چه اصراري بود كه
"خدا مرا نگهدارد"؟!
اصـــــلا به روی خـــودم هـــــم نمے آورم که نیـــستی
هـــــر روز صبـــــح
شـــماره ات را مےگـــیرم
زنـــــی می گوید: دســتگــاه مشـــترک …
حرفــــش را قــطــع مےکنم
صدایـــت چرا انقـــدر عـــوض شـــده عزیـــزم؟
خوبی؟ ســــرما که نخورده ای؟
مے دانی دلـــم چقـــدر بـــرایـــت تنـــگ شـــده است؟
چنـــد ثانیــه ای ســـکوت مے کنم
من هـم خـــوبم
مزاحــمت نمے شوم
اصـــلا به روی خـــودم هـــم نمے آورم کـه نیــســتی!
من مانده ام،مصمم...
در پی هجوم واژه های سرد و ساکت خیالم
که هنوز با من دشمنی دارد...
روحت شاد
یادت سبز
به یادت،
نه مثل همیشه،
برای همیشه....
کاش بودی...
دیگه طاقت دیدن و تو رو ندیدنو ندارم...
خییییییییییییییییییییییییییلی خیییییییییییییییییییییییییییییلی دل تنگتم.
دوست دارم فرشته ی معصومم
حق داشتن همه چیز را داشته باشی،
جز
"داشتنش"....
تاب بازی بهانه ی خنده های بلندم بود...
حالا که بزرگ شده ام
چه بیتاب شده ام.
حوصله ی نوشتن هم ندارم...
این همه دلتنگی...
نه با نوشتن کم میشه،
نه با خوندن.......
پرواز می خواهم
تا کجایش را نمی دانم؟
از زمین بیزارم...
نه می توان فریاد زد...
برای بعضی دردها
فقط می توان نگاه کرد و
بی صدا شکست...
چه آب و جارویی راه انداخته اند!
چشم ها ومژه هایم...
تویی که جز بهشت،
لیاقتی نیافت دنیا که تقدیم دامان پاکت کند
و امروز تنها غبطه ی کلاس خالی از حضورت
جشنی است که در بهشت گل به دامانت
می ریزند!
معلم عزیزم و خواهر مهربانم روزت مبارک
هدیه به روحش و برای شادیش۵ صلوات
برای کسی که مدتهاست،
بی آنکه باشد...
هر لحظه با فکرش زندگی کردم...